هنگام که گریهمی دهد ساز ** این دود سرشت ابر بر پشت
هنگام که نیل چشم دریاست**از خشم بروی می زند مشت
زان دیر سفر که رفت از من**غمزه زن و عشوه ساز داده
دارم به بهانه های مانوس**تصویری از او به بر گشاده
لیکن چه گریستن چه طوفان**خاموش شبی است هر چه تنهاست
مردی در راه می زند نی**و آواش فسرده بر می آید
تنهای دگر منم که چشمم**طوفان سرشک می گشاید
هنگام که گریه می دهد ساز**این دود سرشت ابر بر پشت
هنگام که نیل چشم دریاست**از خشم بروی می زند مشت
(نیما یوشیج)
:: برچسبها:
حافظ,
|